ابوالحسین احمد بن حسین بن هارون الاقطع بن حسین بن محمد بن هارون بن محمد بن قاسم بن حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابی طالب(ع) ملقب به المؤید بالله، امام زیدی دیلمستان و شرق گیلان 

در بارۀ احوال شخصی و سیاسی او اطلاع چندان در دست نیست. در سال 333ق در آمل زاده شد. مادرش هم زنی علوی از فرزندان علی بن عبدالله حسینی عقیقی بود[1]. نزد احمد بن ابراهیم علوی به تحصیل علم پرداخت و و توسط همو از مذهب امامیه به مذهب زیدیه گروید. فقه زیدیه و حنفیه را نیز نزد ابوالحسن علی بن اسماعیل بن ادریس، از دانشمندان و بزرگان طبرستان، فرا گرفت[2]. از برخی اطلاعات مربوط به احوال او، مثلاً شاگردیش نزد قاضی عبدالجبار بر می آید که پیش از قیام و حکومت، مدتها در ری بوده است. رازی هم آورده است که او در ری و سپس در گیلان به مقابله با باطنیه برخاست[3]. هنوز در ری بود که به اهواز نزد قاضی القضات ابو احمد بن علان رفت و کتاب مختصر کرخی را از او شنید[4].

المؤید دو بار خروج کرد. یکی در ایام صاحب بن عباد در سال 380ق و دیگری چند سال بعد. تاریخ خروج او از ری دانسته نیست. تنها آورده اند که چون قیام کرد، گیل و دیلم بر او گرد آمدند. اما ابوالفضل الناصر علوی به رقابت برخاست و چون از نوادگان ناصر کبیر بود، گیلانیان به او راغب شدند. المؤید پس از خروج، به حدود گیلان رفت و چون یکی از سران دیلمی با مردانش به او  پیوست، قصد هوسم کرد. در آن نواحی شیرزیل ( شیر دل) نامی را از امرا و حاکمان محلی که به مقابله آمده بود درهم شکست و بر هوسم مستولی شد. این چیرگی یک سال به درازا کشید. پس از آن شیرزیل بیامد و المؤید را بشکست و اسیر کرد و به روستایی، کچلوم نام فرستاد؛ اما چندی بعد یکی از نزدیکان المؤید فدیه داد و او را آزاد کرد. المؤید به ری و از آنجا به آمل رفت. در اینجا هم نخست مردم به او اقبال نشان دادند و او لشکر گرد کرد و به هوسم رفت که این زمان به دست ابوزید الثائری بود. المؤید او را هم گریزاند و باز هوسم را تصرف کرد[5].

     ظاهراً چون المؤید نتوانست مقرری لشکریان را پرداخت کند، او را، به آن بهانه که از اولاد ناصر کبیر نیست، رها کردند و به ابوزید پیوستند که به تکاپو برخاسته و مردم را به خود دعوت می کرد. المؤید ناچار هوسم را رها کرد و به گیلان رفت. او یک بار دیگر به کمک شیر اسفار به هوسم بازگشت ولی بیش از دو ماه دوام نیاورد و به ری رفت.

     از آن سوی ابوالفضل الناصر، ابوزید ثائری را بشکست و بکشت و خود هوسم را گرفت. آل ثائر دست به دامن المؤید شدند که بازگردد و ابوالفضل را براند. المؤید به دیلمان آمد و همانجا بماند و با استندار صلح کرد و آنگاه روی به طبرستان نهاد. کیا ابوالفضل [ ابوالفضل الناصر] صاحب هوسم و استندار ابوجعفر و پسر او خسروشاه امیر رویان و والیان بزرگ دشت و کوهستان کلار و دیلمان به او پیوستند. آمل در آن وقت در قلمرو قابوس وشمگیر و به دست یکی از کارگزاران او به نام ابوجعفر محمد بن حسین الناصر [ ظاهرا از احفاد الناصر للحق]بود. الموید در نخستین جنگ پیروز شد ولی سرانجام شکست خورد و بیت المالش نیز به تاراج رفت و با اندکی از یارانش گریخت. المحلی آورده که پس از این شکست و قتل بسیاری از یارانش در جنگ، و  قتل تعدادی دیگر در گرگان به دست قابوس، از شیخ ابوعبدالله الحناطی در بارۀ این کشتگان استفتا کردند و او حکم داد که اینان شهیدند و المؤید امام زمان پس از ناصر کبیر است. زیرا در هر 100 سال امامی از اهل بیت پیامبر خروج می کند. الناصر در سال 300ق ظهور و قیام کرد؛ و المؤید در سال 400ق ظهور و قیام کرد.

پس از آن از المؤید کوششهایی برای استیلا بر برخی نقاط دیلم  و طبرستان به ظهور رسید ولی مقرون به توفیق نبود[6]. چنانکه آورده اند چون کارش در دیلمان بالا گرفت، فخرالدولۀ بویهی قصد برانداختن او کرد و صاحب بن عباد را به آن نواحی فرستاد. صاحب او را امان داد و به ری برد و مورد احترام فخرالدوله واقع شد. مؤید مدتی آنجا ماند و سپس به دیلمان بازگشت و اندکی بعد در روز عرفۀ سال 411ق در 79 سالگی همانجا در گذشت و روز عید قربان در روستای لنجا دفن شد. مقبره اش مشهور و مزار مردم آن نواحی بود[7].ابوالحسن علی ملقب به المهدی لدین الله، پدر الهادی الحقینی نیز در همین قریه مدفون شد[8].

     المؤید را در فنون ادب و  فقه و کلام و اصول فقه چیره دست و در فصاحت یگانۀ روزگار خوانده اند. به روزگاری که در ری بود، از ملازمان مجالس علمی و ادبی صاحب بن عباد به شمار می رفت[9]. از جمله استادان بزرگ او قاضی عبدالجبار معتزلی است که المؤید چون قدرت یافت، او را به بیعت با خود دعوت کرد[10]. گفته اند فضل و دانش و بزرگی قدرش چنان بود که زیدیان یمن هم به امامتش معتقد بودند[11]. المحلی که با اعجاب به او نگریسته، فصلی در مناقب و اخلاق و اوصاف و کلمات او سخن گفته است[12].

      از آثار مهم او، که برخی از آنها چند قرن بعد، بروزگار ابن اسفندیار هنوز متداول بود، باید به کتاب التجرید، در فقه زیدی بر اساس نظر الهادی الی الحق که گویا خود آنرا در 4 جلد شرح کرده بوده؛ کتاب البلغه نیز در فقه الهادی؛  کتاب النبوات در اصول عقاید؛ کتاب التبصره ( ضبطِ النصره در کتاب ابن اسفندیار، درست نیست) نیز در اصول عقاید؛  کتاب الافاده در فقه؛ و سیاسه المریدین

 اشاره کرد. وقتی عنصر المعالی قابوس بن وشمگیر فصلی در بارۀ تفضیل خلفای چهارگانۀ پس از پیامبر(ص) بر دیگران نوشت، المؤید رساله ای در پاسخ آن نگاشت که آنرا گواه بلاغت و فصاحتی که به معجزه می مانست، دانستند. ابن اسفندیار تصریح کرده که دیوان اشعار او مجلدی بزرگ است؛ و از آن میان چند شعر، و المحلی هم قصیده ای از او  آورده اند[13]. از المؤید پسری به نام و کنیۀ ابوالقاسم حسین بر جای ماند. ابوطالب یحیی دوم (با ابوطالب یحیی الناطق بالحق، برادر المؤید اشتباه نشود) که در دهۀ 570ق در گیلان خروج کرد، نوادۀ این ابوالقاسم است [14].



[1] - المحلی، 262

[2] - همو، 262-263

[3] - رازی، همانجا

[4] - المحلی، 266-267

[5] - همو، 280-282

[6] - همو، 282-292

[7] - حاکم جشمی، 123-124؛ در اینجا سال 421 آمده ولی در حاشیه تصحیح شده است. نیز نک: المحلی،265،292؛ ابن اسفندیار، 101؛ الحجوری، 354

[8] - ابن ابی القاسم الجیلانی، 143

[9] - المحلی، 266

[10] - ابن اسفندیار، 99

[11] -  الحجوری، 353

[12] -  المحلی،262-266،  293-315

[13] - ابن اسفندیار،98؛ حاکم جشمی، 123-124؛ الحجوری، همانجا؛ المحلی، 268، 274-280،293

[14] - المحلی، ۲۹۲،۳۱۷

چهارشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۸ ساعت ۸:۲۲
نظرات



نمایش ایمیل به مخاطبین





نمایش نظر در سایت